بیدار که شدم بازوانش، پذیرا و دعوت کننده در برم گرفته بودند و بازدمش موهای پس‌سر و گردنم را 
می‌رقصاند. 

یادم افتاد که جغرافیای امن آغوشش، تاریخ صعب پشت سر را چنان به فراموشی سپرده که گویی
انسان امروز، پدران نخستین‌ش را . .

چشمانم را باز بستم و خودم را بیش‌تر سُر دادم در فضای اثیری بین سینه و دستانش.


هیس . کسی مرا بیدار نکند!



 

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یک قدم تا موفقیت سیمرغ پلاس Tasha انواع دوربین های مخفی و دستگاه ضبط و ارسال صدا، دوربین مداربسته، دزدگیر اماکن و دستگاه ups (برق اضطراری) مستر خودِ واقعیِ مَن ایستگاه دل پاییزی من ابزار فروشی مجید مقالات دیج ایمیج sl